قلم پرس: ورد زبان همه شده است. اگر میخواهید جنس بخرید سرای ایکی قاپیلار در آتش سوخته است. شنیدنش روح آدمی را عذاب میدهد چرا که این بازار جزو عناصر مهم گردشگری است.
هر صبح کرکره مغازه با ذکر بسم الله الرحمن الرحیم بالا میرود باید باشی تا خودت ببینی که حجره داران با آب پاشی مقابل حجره و توکل بر خدا کسب و کار خود را شروع میکنند حجره داران بازار بزرگ سرپوشیده تبریز را میگویم آخر اینجا هر تیمچه و سرا برای خود داستان جدایی دارد از عجین شدن رنگ و بوهای گیاهان دارویی گرفته تا رنگارنگی پارچهها و بانگ اذان از مسجد این بازار، وقت نماز که میشود بدون هیچ اتلاف وقتی، همه به سوی اقامه نماز میروند این را از خود حاج کاظم، همان پیرمرد با انصاف چای فروش شنیدم.
اینجا بازار تبریز است بهتر است بگویم ایکی قاپیلی، قدمتی به وسعت تاریخ دارد چرا که همواره فرش قرمز زیر پای گردشگران بسیاری پهن کرده و روزی رسان دهها باربر زحمتکش هست قدری سخت است که بگویم بعد از گذشت ۱۰ سال از وقوع آتش سوزی در این بازار، بار دیگر طعمه حریق شد که بر اثر این حادثه ۱۲۰ حجره در آتش سوخت و خاکستر شد.
امروز سری به بازار مسقف زدم در ورودی بازار، آب از آب تکان نخورده اما قدری که به جلو میروی و نزدیک دالان میانه، مدقالچی و کمپانی که میشوی بوی دود و خاکستر آزارت میدهد اما هر چه هست جلوتر میروم نگاه تمام حجره داران قدری سنگین است چرا که اینجا همه برای هم دل میسوزانند به محل وقوع آتش سوزی که نزدیک میشوم قدری دست و پایم میلرزد دیدن خاکستر سرمایه حجره داران دردناک است رقص آتش در بازار تبریز در یک چشم بر هم زدن تمام سرمایه حجره داران را تبدیل به خاکستر کرده است.
درب ورودی دالان مدقالچی با حضور حجره داران و نیروی انتظامی روبرو میشوم تنها حجره داران حق ورود به این دالان را دارند با هماهنگی لازم از سوی نیروی انتظامی من نیز وارد دالان شدم گویی بازار رخت عزا بر تن کرده است دود و سیاهی از سر و روی بازار میبارد و خستگی و نگرانی از سر و روی حجره داران، جلوتر میروم چشمانم قدری میسوزد و نفس در سینه ام تنگ میشود بوی تند نفت و خاکستر اذیت کننده است اما خاکستر شدن سرمایه حجره دارانی که سالهاست نام و آوازه این بازار را یدک میکشند و مویی در این کسب و کار سپید کردهاند بیشتر آزارم میدهد.
میان حجره داران میروم حجرههایی که در دالان حاج رحیم هستند خوشبختانه طعمه حریق نشدهاند اما میپرسم حجره چه کسی سوخته که الان در اینجا حضور دارد چند نفری آقای صادقی را نشان میدهند با یک سلام و گفتن اینکه ان شاءالله خدا بلا ندهد گفت و گویم را آغاز میکنم آقای صادقی صاحب حجره لوازم خرازی است متأسفانه هم خود مغازه و هم طبقه بالای مغازه که انبار جنسها بود در آتش سوخته است.
صاحب حجره میگوید : حجره ام تا ۹۵ درصد سوخته خوشبختانه بیمه دارد و بیمه خسارت را تعیین کرده اما روز پرداخت مشخص نشده است بی هیچ مکثی از شب حادثه میگوید ساعت ۱۰: ۱۰ دقیقه اطلاع دادند که بازار آتش گرفته به سرعت در عرض ده دقیقه خود را به مغازه رساندم حجره من برای بار دوم طعمه حریق شده به نوعی عادت کرده شدهایم در آتش سوزی سال ۸۸ مغازه ام بیمه نبود به غیر از اسباب و لوازم بازسازی و کارگران که سازمان میراث فرهنگی داد هزینه دستمزد کارگران را خودمان متقبل شدیم.
اینجا که من با آقای صادقی صحبت میکنم آتش در مغازههای بالا به دلیل بافت چوبی بودن، آتش زیر خاکستر دوباره شعله ور میشود و هر لحظه خطر احتمال ریزش آوار هشدار داده میشود.
شاید خود حجره دار متوجه نشود اما چنان بغضی در گلو دارد که از خیس شدن چشمانش میتوان فهمید چرا که میگوید : این وضع بازار سرپوشیده تبریز است با مشکلات بسیار، ان شاءالله بار دیگر رخ ندهد اما وقتی در بازار گاز وجود ندارد و در زمستان تمام حجره داران از پیک نیک و علاالدین برای گرمایش خود استفاده میکنند و نفت را کالن کالن در مغازه و انبارهای خود نگهداری میکنند احتمال خطر آتش سوزی دوباره وجود دارد اگر حجره داران شب حادثه اینجا نبودند امکان خاموشی آتش وجود نداشت چرا که همه سعی کردند راه را به آتش نشانان نشان دهند.
اینجا تنها یک تفاوت وجود دارد از نزدیک شاهد خاکستر شدن سرمایه حجره داران، دردناک تر از شنیدن و خواندن اخبار آتشسوزی در بازار بزرگ تبریز است امروز من به چشم خود دیدم قامت ریش سپیدان خم شد تا خاکستر از حجره خود جمع کنند به امید روزی که بار دیگر حجره پر از جنس شود و خریدار .
- نویسنده : احمد رضایی