واژه تروریست برایمان واژه دور و ناآشنایی نیست. اتفاقا واژهای است که همیشه بیخ گوشمان، گوش عالم را کر میکند. واژهای است که علاوه بر کوتاهی و کوچکیاش، بخش زیادی از روزنامههایمان و اخبارمان را به خود اختصاص میدهد. واژهای است که همیشه میشنویم، همیشه میبینیم، همیشه افسوس میخوریم، همیشه تحلیل میکنیم و… اما […]
واژه تروریست برایمان واژه دور و ناآشنایی نیست. اتفاقا واژهای است که همیشه بیخ گوشمان، گوش عالم را کر میکند. واژهای است که علاوه بر کوتاهی و کوچکیاش، بخش زیادی از روزنامههایمان و اخبارمان را به خود اختصاص میدهد. واژهای است که همیشه میشنویم، همیشه میبینیم، همیشه افسوس میخوریم، همیشه تحلیل میکنیم و… اما دیروز یک اتفاق غیرهمیشگی افتاد.
قلم پرس- یادداشت – بهنام عبدالهی – واژه تروریست برایمان واژه دور و ناآشنایی نیست. اتفاقا واژهای است که همیشه بیخ گوشمان، گوش عالم را کر میکند. واژهای است که علاوه بر کوتاهی و کوچکیاش، بخش زیادی از روزنامههایمان و اخبارمان را به خود اختصاص میدهد. واژهای است که همیشه میشنویم، همیشه میبینیم، همیشه افسوس میخوریم، همیشه تحلیل میکنیم و… اما دیروز یک اتفاق غیرهمیشگی افتاد.
خبرنگاران لپتاپ و کاغذ و خودکار و ریکوردشان را مثل همیشه برداشتند و راهی بهارستان شدند. نمایندگان مثل همیشه صبح زود در صحن علنی مجلس حضور یافتند. عکاسان مثل همیشه لنزهایشان را چک کردند و آماده پوشش تصویری یکی از جلسههای عادی و همیشگی مجلس شدند اما…
خبرهایی تایپ شد که واژههای معمول را در برنداشت. عکسهایی منتشر شد که چهرههای همیشگی را در خود نداشت. حرفهایی زده شد که فاصله زیادی با واقعیت بیرون از مجلس نداشت. تروریست، تروریسم، ترور و… در ایران سابقه نداشت!
هرچند انفجارهای کوچک دیروز در تهران تمام دنیا را به لرزه درآورد اما حالا تمام شده است. مجلس، بهارستان، پاستور، آرامگاه امام خمینی (ره) و… آرام شدهاند. حالا هرچند تاب و تب اخبار خبرنگاران سرد شده اما هنوز از دهان نیفتاده است. هنوز همه بحث میکنند. صبح مغازهدارهای دورترین نقطه از تهران وقتی مغازههایشان را باز میکنند بعد از سلام شروع میکنند دیروز را از نظر خویش توصیف کنند. بعضیها آنقدر از اصل ماجرا فراریاند که دوست ندارند حتی کلمهای از دیروز، امروزشان را خراب کند. برخیها با اینکه در اخبار میبینند اوضاع تحت کنترل است اما هنوز در جلساتی که با وجدان خویش برگزار میکنند به خود اجازه نمیدهند که در برخی مکانهای عمومی حضور یابند و با خود میگویند دیروز مجلس و حرم امام خمینی بود؛ نکند امروز یک حرم دیگر باشد، یک جلسه دیگر باشد، یک بازار باشد، یک شعبه اداری باشد.
روز سوم که برسد اندکی کانالهای خبری و خبرگزاریها و شبکات خبری و حتی بحث مردم عاریتر از تروریسم خواهد بود. کم کم زدگی عادیتر شروع خواهد شد. مردم پس از سلام و احوالپرسی درباره دیروز خودشان صحبت خواهند کرد. درباره آب و هوا صحبت خواهند کرد. درباره سریالی که دیشب پخش شد.
اما چه تضمینی است که روزهای سوم و چهارم و پنجم و… دوباره رنگ و بوی خونین و زشت و نکوهیده به خود نگیرند؟ چه تضمینی وجود دارد که دیگر دوربین رسانههای جهان به حوادث تروریستی ایران نچرخد؟ هیچ تضمینی. واقعا هیچ تضمینی.
از ۱۷ خرداد ۹۶ به بعد، شنیدن صدای خالی کردن تیرآهن از ماشینها، شاید موجب ترس مردم شود و تداعیگر یک شلیک باشد. از ۱۷ خرداد ۹۶ به بعد دیگر واژه تروریست و داعش برای ایرانیان تنها یک واژه نیست؛ یک تجربه است؛ یک سابقه است.
از ۱۷ خرداد ۹۶ به بعد تروریست، داعش، کشتار و… بیشتر برایمان واژههای دوری نیستند. اگر تا بحال فقط شنیده بودیم و دیده بودیم؛ حالا میدانیم که خطر از رگ گردن به ما نزدیکتر است.
ما هم میتوانیم مثل ملتهایی که بیخ گوشمان هستند، هر روز در بازار شهر کشته بدهیم. ما هم میتوانیم به صدای انفجار گوشهایمان را وفق بدهیم. میتوانیم چشمان را به سیاه و سیاه و سیاه عادت بدهیم ولی ما عادت نمیدهیم. یعنی نمیخواهیم که عادت بدهیم.
ما عادت نمیکنیم که هر روز به جای آلارم گوشی همراه با صدای آژیر و انفجار بیدار شویم. عادت نمیکنیم که ۲۰ دقیقه از اخبار ساعت دو ظهر از محل فاجعه جدید و انفجار جدید بگوید. عادت نمیکنیم که صدایی مهیب روی خواب کودکمان بیفتد. عادت نمیکنیم که صدایی بلندتر، صحبت معلممان را قطع کند. ما عادت نمیکنیم.
چه غمگین است این عادت لعنتی. مثل عادت دهه شصت که با صداهایی بلندتر، با کشتههایی زیادتر مردم میخندیند، مدرسه میرفتند، عروسی میکردند، عزا میگرفتند و… .
تاریخ هر ملتی که دچار جنگ و خونریزی میشود به دو نیم تقسیم میشود: پیش از پذیرفتن و پس از آن. پس از پذیرش (عادت) است که دیگر با شنیدن اخبار کشتهها شاید ناراحت شویم اما متعجب نمیشویم. واقعیت این است که ما دوست داریم متعجب شویم. ما دوست داریم وقتی میشنویم یک نفر یا دو نفر از هموطنانمان به دست گروههای تکفیری شهید شدهاند تعجب کنیم. عصبی شویم. ناراحت شویم.
ما دوست داریم پس از یک حمله تروریستی در گوشهای از ایران دو روز راجع به آن حرف بزنیم؛ نه اینکه پس از اصل ماجرا و بعد از یک ربع یا نیمساعت به زندگی عادیمان ادامه بدهیم. اصلا تروریست در زندگی روزمره ما چه جایی دارد؟
ما دوست داریم شوکه شویم. ما یعنی مردم و مسوولانمان دوست نداریم به تروریست عادت کنیم. به ترور شدن عادت کنیم. به خواندن اخبار ترور عادت بکنیم. ما دوست نداریم … ما دوست نداریم… اما! دوست داشتن یا نداشتن ما چقدر میتواند کافی باشد؟
اینکه قطار به قطار برخورد کند و دهها تن از عزیزان ما کشته شود، عادت شد. اینکه سیل بیاید و زندگی عزیزانمان را ببرد عادت شد. اینکه معدن، زندگیها را در خود قورت دهد، عادت شد، نگذاریم داعش و تکفیر و تکبیر و انفجار و انتحار عادت شود. باور کنیم عادت نکردن ما کافی نه، اما لازم خواهد بود.