گناه دختران در حاشیه شهر،”ژن” نامرغوب دارند یا بالای شهری نیستند؟!
گناه دختران در حاشیه شهر،”ژن” نامرغوب دارند یا بالای شهری نیستند؟!
سرنوشت دخترکان این خانه‌ها به کجا ختم خواهد شد؟ دخترکانی که تنها گناه‌شان این است که در محله‌های بالانشین و خانه‌های لوکس به دنیا نیامده‌اند و شاید هم ژن خوبی نداشته‌اند! حالا به جرم گناه نکرده، به آینده‌ای نامعلوم چشم دوخته‌اند و حتی نمی‌توانند با خیال آسوده شب را سر کنند.

به گزارش قلم پرس به نقل از خبرگزاری فارس، امروز موضوع حاشیه‌نشینی و حاشیه‌نشینان به یک موضوع عادی و روتین در بین مسؤولان و مدیران شهری تبدیل شده است! این زخم دیگر بر پیکره شهر پذیرفته شده و مسؤولان با بی‌تفاوتی نسبت به آن، مشکلات را به ورطه فراموشی سپرده‌اند!

سال‌های سال است که این تراژدی غم‌انگیز در حال گسترش بوده و مردمان این محلات انگار صبر ایوب دارند! فریادها و اشک‌هایشان هرگز راه به جایی نبرده و نخواهد برد، یوسف گم‌گشته‌اشان دیگر قصد برگشت ندارد! مردمانی که مجبورند در خانه‌های کوهپایه‌ای در حال ریزش زندگی کنند به این امید که زمین زیر پایشان هیچ‌وقت نلرزد!

همچون روال دوره‌های قبلی گذرمان را به حاشیه‌شهر انداختیم اما این بار با تیم شناسایی حوزه ۹ بسیج شهری تبریز به محله سیلاب و احمدآباد رفتیم تا از نزدیک در جریان فوران زندگی! برخی از فراموش‌شدگان این شهر باشیم.

به محله سیلاب قوشخانه محله‌ای که گفته می‌شود بیشترین شهدای جنگ تحمیلی را نسبت به سایر مناطق داراست قدم گذاشتیم، محله‌ای که به سبب ترکیب قومی و محله‌ای همیشه از میزان مشارکت بالایی در انتخابات برخوردار بوده و همواره در کانون توجه کاندیداهای شورای شهر و مجلس و حتی رؤسای ستادهای انتخاباتی ریاست جمهوری بوده است!

البته این کانون توجه تنها به بازه زمانی انتخابات محدود شده و بسیار کوتاه‌مدت است! محلات آسیب‌‌پذیری چون سیلاب و احمدآباد طبق شنیده‌ها حتی در بحث کمک به مدافعان حرم نیز پیشتاز بوده‌اند!

در این محلات خبری از سرامیک و کاشی‌های مرمری، پارک‌های خانواده، فضای سبز، خدمات شهری آن چنانی، فواره‌های آب، مراکز خرید و هتل‌های خارجی نیست! در این نقطه از شهر کوچه‌های تنگ و بدقواره‌ای وجود دارد که باید برای رفتن تا انتها پله‌های سنگی طولانی را طی کرد! که آنهم در آخر نفست می‌گیرد!

مادر و فرزندی که بی‌صدا فریاد می‌زنند
پس از طی چند پله طولانی به درب خانه‌ای کوچک رسیدیم. نمی‌شد باور کرد که آنجا خانه باشد، سقف منزل از شدت ترک و فرسودگی در حال ریزش و فرو ریختن بود! نامش را نمی‌شد خانه گذاشت، تنها یک اتاق ۲۰ تا ۳۰ متری با دیوارهای گچی بود که نشان می‌داد چند سالی است رنگی بر دیوارهایش نمانده!

اتاق کوچکی نیز داشت که بیشتر شبیه انباری بود تا اتاق خواب! فقر خانه نشان می‌داد که زن خانه سرپرستی ندارد، پای صحبت‌های زن میانسالی نشستیم که غم و درد زندگی در چین و چروک صورت و پیشانیش نهفته بود، خودمان را معرفی کردیم و گفتیم از کجا امرار معاش می‌کنید؟ گفت: یک سالی می‌شود که شوهرم فوت کرده است، تنها فرزندمان از هفت ماهگی از بیماری تشنج رنج می‌برد، تنها درآمدمان از یارانه‌ها و ۵۰ هزار تومانی است که بهزیستی واریز می‌کند!

از درد و رنج پسرش گفت، از اینکه هزینه خرید داروهای پسرش او را نیز فلج کرده! از کمک‌های ناچیز بهزیستی به روند درمان پسرش، از اینکه برای دریافت وام یک میلیونی به بهزیستی مراجعه کرده و از او پروانه کسب برای اعطای وام درخواست کرده‌اند!

خانم میانسال ادامه داد: با کمک همسایه‌ها به وسیله آژانس پسرم را به بیمارستان منتقل کردم و هر وقت به اورژانس زنگ زدیم از خود صلب مسؤولیت کردند! با او و پسر مریضش خداحافظی کردیم، هدیه‌ای نیز یکی از خیران جوان تبریزی به این خانواده نیازمند اهداء کرد تا مرهمی باشد بر زخم‌های چند ساله‌اشان!

از بی‌مسؤولیتی عوامل اورژانس برایمان می‌گوید! به ادعای خودش چندی پیش وقتی پسرش به دلیل افتادن از آغوشش دچار آسیب‌دیدگی شده، به اورژانس زنگ می‌زند، عوامل اورژانس به دلیل صعب‌العبور بودن آمبولانس با پای پیاده به منزل می‌آیند ولی با کمال ناباوری از انتقال مصدوم امتناع می‌کنند و می‌گویند وظیفه ما این نیست! امکان آسیب‌دیدگی و افتادن مصدوم در حین انتقال وجود دارد و این خارج از وظیفه و حیطه اورژانس است! خودتان باید مصدوم را به بیمارستان انتقال دهید و در کمال ناباوری بدون اینکه مصدوم را انتقال دهند صحنه را ترک می‌کنند!

البته در این مورد ما قضاوت نمی‌کنیم، شاید اورژانس آذربایجان‌شرقی در این خصوص قوانین نانوشته‌ای دارد که به نوعی امدادرسانی در مناطق حاشیه‌نشین تبریز را توجیه می‌کند!

دخترانی که آرزوهایشان زیر آوار سایه فقر جا ماند
وارد منزل دیگری شدیم، میهمان دو خواهری که از همان دوران نوجوانی پدر خود را از دست داده‌اند، مادرشان نیز مدتی پس از آن ازدواج و آنها را ترک کرده است! چند سال است که برادر خود را نیز ندیده‌اند! به خاطر شرایط بد مالی حتی امکان ازدواج نیز نداشته‌اند!  هزینه زندگیشان را با حساب یارانه‌ی که دولت به حسابشان واریز می‌کند، می‌گذرانند.

وضعیت مسکن‌ بسیار نامناسب بوده و حتی تمام شیرآلات از لوله‌های آب گرفته تا درب و پنجره‌ها تخریب شده و به مخروبه‌ای مبدل شده است که فاقد هرگونه سیستم سرمایشی و گرمایشی است، هر دو خواهر مبتلا به برخی بیماری‌های استخوانی و غددی هستند و توانایی تهیه هزینه دارو و مراجعه به پزشک را ندارند.

 

داستانی از اعتیاد پدر تا دستفروشی پسر!
پس از شنیدن درد و دل‌های آنها با آنها خداحافظی کرده  و در ادامه میهمان خانواده چهار نفره‌ای می‌شویم که سرپرست خانواده بیکار بوده و در چنگال اعتیاد گرفتار شده است! مادر خانواده علاوه بر درد و رنج اعتیاد همسر از بیماری میگرن و کمر درد نیز رنج می برد. خانه ای که در آن زندگی می‌کنند در حال تخریب بوده و نیاز به بازسازی دارد، از عهده هزینه ثبت‌نام فرزندشان در مدارس دولتی بر نمی‌آیند!

پسر ۱۲ ساله این خانواده برای تامین مخارج زندگی خانواده هر از گاهی دستفروشی می‌کند و به همین خاطر چند بار با ماموران شهرداری درگیر شده است! شرایط  به نوعی بوده که حتی در پرداخت قبوص آب، برق و گاز نیز با مشکل مواجه هستند.

 

هم‌نشینی با کوله‌باری از اندوه و سالمندی
با همه غم و اندوه از آنها خداحافظی کردیم، در ادامه وارد خانه‌ای می‌شویم که زن حدودا ۶۰ ساله‌ای که از شوهرش طلاق گرفته و از نوه دختریش که بی‌سرپرست است، نگهداری می‌کند، هم‌کلام می‌شویم. هزینه اجاره منزلشان را یک خیر بر عهده گرفته است، از عهده پرداخت قبوض آب و برق برنمی‌آید حتی توان ثبت‌نام نوه‌اش را در یک مدرسه دولتی نیز ندارد.

 

خانه ای که از رنج روزگار شکسته شده است
در پایان درب منزل پیرزنی را می‌زنیم که مسؤولیت نگهداری از دختر مطلقه و نوه ۶ ساله را بر دوش می‌کشد،  از طریق قالیبافی امرار معاش می‌کند، وضعیت بهداشتی منزل، حمام و سرویس بهداشتی مناسب نبوده و سقف منزل همچون غم و اندوه و تیره روزی که بر سرشان آوار شده، هر لحظه احتمال ریزش دارد.

گناه دختران در حاشیه شهر چیست؟ “ژن” نامرغوب دارند یا بالای شهری نیستند؟!

از همه آنها جدا می‌شویم، افکارم در فضای غریب و غربت‌زده محله‌های پر از فریاد و ناله‌های گوش خراش جا مانده است! این صحنه‌ها چه نسبتی با گذشته پر از افتخار شهری به نام تبریز دارد؟! آیا شرایط زندگی بخشی از مردمان این شهر، زیبنده نام و سابقه آن است؟ سرنوشت دخترکان این خانه‌ها به کجا ختم خواهد شد؟ دخترکانی که تنها گناه‌ آنها این است که در محله‌های بالانشین و خانه‌های لوکس به دنیا نیامده‌اند؛ شاید هم ژن خوبی نداشته‌اند! حالا به جرم گناه نکرده، به آینده‌ای نامعلوم چشم دوخته‌اند و حتی نمی‌توانند با خیال آسوده شب را سر کنند.

اجرای طرح کرامت در راستای شناسایی مشکلات و آسیب های نیازمندان
پس از اتمام کارمان به عنوان خبرنگار خبرگزاری فارس با فرمانده حوزه ۹ بسیج شهری تبریز به گفت‌وگو نشستیم، وی با اشاره به طرح کرامت اظهار داشت: طبق آیات و روایت خدمت به مردم و خلق‌الله پس از اطاعت از خدا و احترام به پدر و مادر از بزرگترین عبادت‌هاست.

نوروز مردان‌پور افزود: طرح کرامت که ابلاغیه سازمان بسیج مستضعفان است با هدف پشتیبانی و حمایت از فعالیت‌های فرهنگی، هنری و اجتماعی مساجد و پایگاه‌ها همچنین هماهنگی هر چه بیشتر با روحانیون و بسیجیان مساجد انجام می‌ود.

وی ادامه داد: این طرح در مناطق و محلات آسیب‌پذیر و کمتر توسعه یافته با همکاری سازمان‌ها و نهادهای ذی‌ربطی چون اداره کل بهزیستی، کمیته امداد امام خمینی(ره) و شهرداری انجام می‌شود تا ضمن شناسایی مشکلات و آسیب‌های نیازمندان و فضاسازی محیطی در جهت رفع و کاهش آلام مردم این مناطق گام‌هایی برداشته شود.

فرمانده حوزه ۹ بسیج شهری تبریز در ادامه بیان کرد: این محلات علاوه بر مشکلات مالی نیازمند فرهنگ‌سازی نیز هستند، طی دیدارهایی که از نزدیک با برخی از این نیازمندان داشتیم، وضعیت زندگی آنها نامناسب بوده و نیازمند مساعدت سازمان‌ها و ارگان‌های ذی‌ربط است.

مردا‌ن‌پور خاطرنشان کرد: حوزه ۹ بسیج شهری نیز همگام با سایر حوزه‌ها در این خصوص ورود پیدا کرده و تیم‌های شناسایی ما ضمن حفظ کرامت انسانی، نیازمند همدلی و همیاری مردم نوعدوست و خیرانی که تمایل به مساعدت و یاری رساندن و مشارکت در این طرح خیرخواهانه را دارند، است.

نگارنده: پویا خوش پیمان- علی سلیمی