” تبریز شهریار”؛ روایتی از هویت و دلدادگی و دلتنگی در تقویم ادبیاتِ ایران زمین “شهریار” نامی است که با تبریز گره خورده است. اما تبریز برای او تنها یک زادگاه نبود؛ یک هویت بود، یک معشوق ازلی که دلدادگی، دوری و دلتنگیاش را هزاران برابر میکرد. شهریارتبریز/ بیژن آقابیگی: تبریز در اشعار شهریار، فراتر […]
” تبریز شهریار”؛ روایتی از هویت و دلدادگی و دلتنگی
در تقویم ادبیاتِ ایران زمین “شهریار” نامی است که با تبریز گره خورده است. اما تبریز برای او تنها یک زادگاه نبود؛ یک هویت بود، یک معشوق ازلی که دلدادگی، دوری و دلتنگیاش را هزاران برابر میکرد.
شهریارتبریز/ بیژن آقابیگی: تبریز در اشعار شهریار، فراتر از یک نقشه و موقعیت جغرافیایی، به یک نماد زنده بدل میشود؛ نمادی از ریشهها، اصالت و هویتی که شاعر هرگز نتوانست از آن دل بکند. اگرچه شهریار سالها در پایتخت و در میان هیاهوی ادبی آن روزگار زیست، اما در قلب و زبانش، تبریز همواره زنده بود. «حیدربابایه سلام»، شاهکار بیبدیل او، تجلی همین دلدادگی و تعلق خاطر عمیق است. این شعر نه تنها یک اثر ادبی، بلکه سندی ماندگار از رابطه عاشقانه یک شاعر با زادگاهش محسوب میشود. شهریار با واژگانی ساده و صمیمی، از کوهها، چشمهها، بازیهای کودکی و حتی آداب و رسوم روستایی سخن میگوید تا به ما یادآوری کند، تبریز او؛ نه شهری پر زرق و برق، که مکانی سرشار از خاطرات پاک و دستنیافتنی است.
تبریز، مهد زبان و هویت
تبریز در شعر شهریار، هویت فرهنگی و زبانی اوست. شهریار با سرودن «حیدربابایه سلام» به زبان مادریاش، نه تنها به زبان ترکی آذری جانی تازه بخشید، بلکه نشان داد که میتوان با یک زبان محلی، جهانی را مسحور کرد. این حرکت او، پاسخی بود به کسانی که زبان مادری را در ادبیات جدی نمیگرفتند. او با انتخاب زبان آذری، وفاداری خود را به فرهنگ و ریشههایش اثبات کرد و به همه آموخت که هویت هر فردی، از زبان و موطن او نشأت میگیرد. این زبان در دستان شهریار، از یک ابزار روزمره به یک وسیله هنری تبدیل شد که قادر بود عمیقترین احساسات بشری، از جمله نوستالژی، دلتنگی و عشق به وطن را منتقل کند. از این رو، تبریز در شعر او، نمادی از عزت نفس و افتخار به اصالت است.
از «یاران چرا…» تا «مردهپرستی»
اما تبریز در شعر شهریار، همیشه هم تجلیگاه عشق و هویت نیست. در بسیاری از اشعار فارسی او، بهویژه در اواخر عمر، تبریز به نمادی از تنهایی و غربت یک هنرمند بدل میشود. در شعر معروف «یاران چرا به خانه ما سر نمیزنند»، شهریار با لحنی غمگین از بیوفایی و فراموشی یارانش در دوران بیماری و کهنسالی میگوید. این شعر، روایتی تلخ از زندگی بسیاری از هنرمندان است که در اوج شهرت، در میان مردم محبوباند، اما در زمان سختی و بیماری، تنها میمانند. تبریزِ این شعر، دیگر شهر پرخاطره کودکی نیست، بلکه شهری است که در آن «گروه طبیبان سر بر من فتاده به بستر نمیزنند». این وضعیت به اوج خود میرسد، آنجا که میگوید: “مردم دریغ مردهپرستند شهریار / کاندر حیات سر به هنرور نمیزنند.” این بخش از شعر، نه تنها شکایتی شخصی، بلکه نقدی اجتماعی بر فرهنگ «مردهپرستی» است.

تبریزِ امروز، موطن شعر چگونه باید باشد؟
تبریز در آیینه شعر شهریار، تنها یک شهر جغرافیایی نیست، بلکه مفهومی عمیق از هویت، دلتنگی و آرزوهای یک ملت است. با توجه به ابعاد مختلفی که در شعر او بررسی شد، تبریزِ موطن شعر شهریار باید فراتر از یک شهر تاریخی و میراثی عمل کند و به یک الگوی زنده برای تعامل با فرهنگ و هنر بدل شود.
اولاً، تبریز باید پناهگاه هنرمندان باشد، نه گورستان آنها: در شعر «یاران چرا به خانه ما سر نمیزنند»، شهریار از بیوفایی و بیتوجهی جامعه به هنرمند در دوران حیاتش گله میکند. تبریز امروز برای ادای دین به این میراث، باید با تأسیس نهادهای حمایتی، فضاهای فرهنگی پویا و بسترهای اقتصادی مناسب، هنرمندان خود را در دوران حیاتشان ارج بنهد. شهری که در آن، هنرمند در بستر بیماری و تنهایی، حسرت «سر زدن» یارانش را نکشد، بلکه از حمایت و قدردانی جامعه بهرهمند باشد. این حمایت، شامل توجه به ادبیات و هنر معاصر، برگزاری کارگاههای خلاق و فراهم آوردن فرصت برای نسلهای جدید است.
ثانیاً، تبریز باید مهد زنده زبان و فرهنگ آذری باقی بماند: شهریار با سرودن «حیدربابایه سلام» به زبان مادری، نشان داد که ریشههای هویت در زبان یک ملت نهفته است. تبریزِ امروز، باید با برنامهریزیهای فرهنگی هدفمند، از این زبان اصیل پاسداری کند. این امر با حمایت از ناشران محلی، ترویج آموزش زبان آذری در چارچوبهای صحیح و برگزاری همایشها و جشنوارههای ادبی محلی و بینالمللی میسر است. این اقدامات، نه تنها یاد شهریار را گرامی میدارند، بلکه تضمین میکنند که زبان و فرهنگ آذری به عنوان یک میراث زنده، به نسلهای آینده منتقل شود.
و در نهایت، تبریزِ امروز، با الهام از شهریار، باید از فرهنگ «مردهپرستی» که در شعر او به تلخی نقد شده، فاصله بگیرد. پاسداشت واقعی یک هنرمند، تنها در برگزاری کنگرهها و نصب تندیسها پس از درگذشت او نیست، بلکه در شناخت و حمایت از هنر و هنرمند در زمان حیات اوست. اگر تبریز بخواهد میراثدار حقیقی شهریار باشد، باید به شهری
تبدیل شود که در هر لحظه، حافظ زبان و هنر فرزندان خود است و اثبات کند که روح شعر شهریار، در آنجا جاودانه زنده است.
پیشنهادات سازنده برای تبریز؛ موطن شعر شهریار
برای اینکه تبریز به معنای واقعی کلمه، موطن شعر شهریار باشد، لازم است رویکردهای مدیریت شهری فراتر از اقدامات فیزیکی و عمرانی باشد و به سمت پروژههای فرهنگی و هویتی حرکت کند. این پیشنهادات بر پایه تحلیل شعر شهریار و با هدف ایجاد فضایی همسو با روح این شاعر بزرگ ارایه میشود:
۱. تبدیل خانه شهریار به موزه زنده و پویا: به جای یک موزه ساکن، خانه شهریار باید به یک مرکز فرهنگی فعال تبدیل شود. برگزاری شبهای شعر، کارگاههای ادبی و جلسات نقد با محوریت آثار شهریار و سایر شاعران آذربایجان، میتواند این خانه را به قلب تپنده ادبیات شهر تبدیل کند. این اقدام، به طور غیرمستقیم، نقد «مردهپرستی» را پاسخ میدهد و نشان میدهد که تبریز به هنرمندان خود در دوران حیاتشان نیز بها میدهد.
۲. ایجاد مسیرهای گردشگری ادبی: با الهام از شعر «حیدربابایه سلام»، میتوان مسیرهای گردشگری ادبی در تبریز و روستاهای اطراف آن (مانند خشکناب) تعریف کرد. این مسیرها میتوانند شامل بازدید از مکانهای ذکرشده در شعر شهریار و معرفی فرهنگ، آداب و رسوم منطقه باشند. این پروژه میتواند به تقویت هویت محلی و جذب گردشگران فرهنگی کمک کند.
۳. حمایت از نشر زبان و فرهنگ تورکی آذری: شهرداری میتواند با حمایت از انتشاراتیهای محلی، برگزاری جشنوارههای کتاب به زبان آذری و اختصاص فضاهایی در پارکها و اماکن عمومی برای روخوانی اشعار به زبان مادری، به ترویج و حفظ این زبان ارزشمند کمک کند.





