موسیقی بهتر از گریه کودک پس از احیا و تولد قابل تصور نیست
موسیقی بهتر از گریه کودک پس از احیا و تولد قابل تصور نیست
کارشناسان اورژانس پیش بیمارستانی آذربایجان شرقی با رسیدن به موقع و تشخیص درست توانستند نوزاد ۱۴ ماهه را احیا و به زندگی باز گردانند.

قلم پرس: حبیب حسینقلی زاده – تکنسین فوریتهای پزشکی تبریز-آذربایجان شرقی / بعد از ظهر ۲۶ دی ماه سال ۹۹ ، با همکارم آقای رحیم مقنیان از ماموریت بیمار کرونائی برگشته بودیم، هنوز فرصت خوردن ناهار رو پیدا نکرده بودیم، از صدمات ابتلا به کرونا همین بس که شدیدا دچار ضعف جسمانی و تنگی نفس های مفرط میشم، برای همین سعی میکنم حداقل مایعات کافی بخورم، میخواستم غذا رو گرم کنم و در همان حال لیوان آبی پر کردم که بخورم، صدای تبلت اورژانس اعلام ماموریت بلند شد، گاز رو که روشن کرده بودم، خاموش کردم، همکارم آقای مقنیان گفت: کودک یک ساله، کاهش هوشیاری و بعد از آن پیام ۳۳-۱۰ ( اقدام سریع ) اومد.

سریع آماده شده و حرکت کردیم، آدرس نزدیک بود اما مشخص نبود، یک مسیری رو دور زدیم و دیدیم که یک نفر بسیار عادی داره دست تکون میده( از همون محل رد شده بودیم و فرد به ما توجه نکرده بود) از دور به ما اشاره کرد که انتهای کوچه، در باز هستش.

یک اتومبیل سواری اجازه ورود رو نداد، منم دیگه صبر نکردم، پیاده شدم و جانبک رو برداشتم و همکارم آقای رحیم مقنیان مجبور شد که آمبولانس رو از مسیر سواری عقب بکشه.

بسمت انتهای کوچه رفتم و دو در باز بود که از داخل یک خونه صدای داد و بیداد میومد.

با گفتن یالله، وارد حیاط خونه شدم و بسمت دری که باز بود رفتم، وارد اتاقی شدم که چند کودک گریان سرپا و یک خانم روی مبل نشسته بود در حالی که یک کودک رو در روی دستش نگه داشته بود.

در رویت اولیه کودک بیحال و بی حرکت و سیاه شده بود.

سریع جانبکم رو زمین انداختم و کودک رو از دست مادرش گرفتم و در حالیکه علائم کودک رو میگرفتم از مادرش پرسیدم: چه اتفاقی افتاده ؟

در جواب گفت: دخترم سرما خورده و بردمش حمام و بعدش که بیرون اوردم، از حال رفت و کبود شد.

کودک نبض و تنفس نداشت .

احیا کودک رو شروع کردم، تنفس کودک برگشت ، کودک رو روی ساعد دستم رو بسمت زمین برگردوندم، صدای خس خس سینه کودک کاملا مشهود بود، یا بخاطر سرماخوردگی یا بعلت رفتن آب به ریه های کودک ، بگوش میرسید ، ماسک اکسیژن رو وصل کردم، کودک رو هم یک نیشگون گرفتم که باعث شد هم تکان بخوره و سطح هوشیاریش بالاتر بیاد‌.

به مادر کودک گفتم : زود بلند شو بریم بیمارستان، جانبک رو روی دوشم انداختم و همچنان کودک رو دستم بود و وصل به ماسک اکسیژن، کفشهایم رو نصفه پوشیده بسمت بیرون در و آمبولانس دویدم.

همکارم نتوانسته بود که بسر کوچه برسه، گاهی زمانها در بد جاهائی ، افراد خودشان رو از درک مشکلات موجود کنار میکشند.

همکارم در حین جلو آمدن به سمت کوچه متوجه من و کودک در بغلم شد، سریع نگه داشت و پیاده شد و تا من برسم، در رو باز کرد و ماسک اکسیژن رو از پرتابل به کپسول آمبولانس وصل کرد و بهش گفتم: تا مادر کودک رسید ، سریع به سمت بیمارستان کودکان بریم.

کودک رو دوباره تحریک کردم تا مطمئن از وضعیت هوشیاری اش باشم، کودک گریه کرد که هم زمان با آمدن مادرش بود، مادرش تا گریه کودکش رو شنید، در داخل آمبولانس ضعف کرد و کف آمبولانس افتاد.

در آمبولانس رو همکارم بست و سریع بسمت بیمارستان حرکت کردیم، بین راه مادر کودک داد و بیداد میکرد ، منم تمام تمرکزم روی تنفس و نبض کودک بود، صدای خس خس سینه کودک تمامی نداشت، آرام چند ضربه ای به پشت و کتف کودک میزدم و گاهی نیشگون میگرفتم.

با سرعت العمل همکارم، به بیمارستان رسیدیم، کودک رو خودم به اتاق احیا بیمارستان کودکان بردم، (بیمارستان کودکان را از تخصصی ترین بیمارستانها برای کودکان میدونم ) تا وارد بیمارستان شدم، بخاطر شنیدن صدای آژیر امبولانس، کادر بخش اورژانس نیز وارد اتاق احیا شدند و کودک رو ازم تحویل گرفتم، با شروع اولین اقدامات درمانی، کودک شروع به گریه کرد، چه صدای لذت بخشی ، اقدامات درمانی شروع شد، مادر کودک رو در حالیکه خانمی بهش کمک میکرد وارد اتاق احیا شد و هنوز توان صحبت کردن نداشت.

بریده بریده به سوالهای پزشک اورژانس جواب داد، بعد از تحویل دختر ۱۴ ماهه به همکاران بیمارستان کودکان، بسمت پایگاه حرکت کردیم، در حالیکه از افت قند دستام میلرزید و اما از درون بسیار خوشحال و پرنشاط بودم.

هرگز موسیقی بهتر از گریه کودک پس از احیا و تولد برایم متصور نیست.