شعری برای مادرم / میر بهرام عظیم بیلی
شعری برای مادرم / میر بهرام عظیم بیلی
میر بهرام عظیم بیلی فرزند جمال متولد 18 فوریه 1994 (29 بهمن 1372) در شهر باکو بوده که تاکنون اشعار وی در روزنامه های مخالف منتشر و چند کتاب شعر از وی به چاپ رسیده است، این شاعر جوان در 15 ژانویه سال 2009 به عنوان جوانترین عضو اتحادیه‏ ی نویسندگان آذربایجان پذیرفته شد

شعری برای مادرم

جسد زنی که از طناب آویزان است،

دانه های برفی که روی لباس هایی که مادرم پهن کرده می ریزند!

مرگ در این روزهای اسفند هم چون گرگی که دندان به هم می ساید،

سایه به سایه در میانمان می گردد …

دستانت را بده مادر! دفن کن چشمانم را در چشمانت!

گیسوانت بهترین گل های دنیایند

که روی قبرم گذاشته می شود!

در این لحظه هیچ کسی، هیچ چیزی را نمی خواهم!

قصه ای بگو، سردمه!

می گویند انسان ها هنگام مرگ سردشان می شود،

می ترسم …

سرم را به سینه اف بفشار، مرا هم چون خاک بپوشان

دستانت را بده مادر …

بار نخست مرگ را دیدم و ترسیدم!

مرگ – همانند یک صدا، یک سخن زیبا است

ولی بدترین مرگ مثل مادر مردن است!

می دانم، مادران برای زنده نگه داشتن به دنیا آمده اند

زنده نگه دار خاطرات بچگی ام را که مرده است

خاطره ی مرگی را که بیشتر از همه دوست داشتی!

شعر : میر بهرام عظیم بیلی

ترجمه: علی شکری